مهرسامهرسا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

برای بزرگی خورشید تابان زندگیمان ، مهرسا

مهرسا جونم اومد خونه

د خترم پریروز 24 خرداد 92 تو با ما اومدی خونه ی خودمون. دخترم ما تا امروز شیراز بودیم ولی الان من و تو تو خونه ی خودمون یعنی جم تنها هستیم بابا رفته عسلویه سر کار. دیروز عصر بابا به عشق تو خیلی زود اومده بود خونه. این روزا ما کلی از وجود تو توی خونه ذوق می کنیم الهی همیشه سالم باشی و برای من و بابات دختر خوبی باشی بوس بوس بوس
26 خرداد 1392

اولین حموم مهرسا جون در 6 / 3/ 92

تجربه ی شیرین اولین حمام دخترم امروز برای اولین بار رفتی حموم البته با کمک من و مامان جون. توی حموم مامان جون تو رو توی دستاش گرفته بود و من حمومت می کردم. اول بدن کوچولوتو لیف زدم و بعد به سرت شامپو زدم. وقتی آب می ریختم روی بدنت کلی ذوق می کردی. بعد این که حموم تو تموم شد بهت شیر دادم و رفتم حموم. دخترم امروز 7 روزت شد. من کلی خوشحالم از این که تو روز به روز بزرگتر می شی. راستی مهرسا جون امروز بابایی ما رو گذاشت خونه ی مامان جون و رفت جم سر کارش. من کلی گریه کردم. دلم برا بابایی ات تنگ می شه. موقع رفتن تو رو کلی بوسید. به من گفت که مواظبت باشم  و شبا با حوصله بهت شیر بدم. عزیزم توی این 6 شب که تو به دنیا اومدی بابا کنار گهوارت می...
21 خرداد 1392
1